باران

باز باران بی ترانه
گریه هایم عاشقانه
می خورد بر سقف قلبم
یاد ایام تو داشتن
می زند سیلی به صورت
باورت شاید نباشد
مرده است قلبم ز دستت
فکر آنکه با تو بودم
با تو بودم شاد بودم
توی دشت آن نگاهت
گم شدن در خاطراتت

-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0

باران بیاید یا نیاید
من باشم یا نباشم
خاطرت باشد یا نباشد
دیگر تنهاییم را با تو هرگز قسمت نمی کنم
حتی نا خوشی هایم را...
و از ته دل به تو می گویم ؛
نا رفیق ! مگر تو با ما بودی ... !؟

-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0

وقتی پایت خواب می رود نمی توانی درست راه بروی لنگ می زنی!

وقتی قلبت خواب می رود نمی توانی درست فکر کنی عاشق می شوی . . .

-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0

تاریک ترین ساعت شب درست ساعات قبل از طلوع خورشید است

پس همیشه امید داشته باش . . .

-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0

صفای ما پابرهنه ها میدونی چیه؟ اینه که هیچ ریگی به کفشمون نیست !

-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0

لزومی ندارد من همانی باشم که تو فکر میکنی من همانی ام که حتی فکرش را هم نمیتوانی بکنی

-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0

همیشه میشه تموم کرد، فقط بعضی اوقات دیگه نمی شه دوباره شروع کرد

 


ارسال شده در توسط وحید مهدوی
اینجا که من رسیده ام …
ته دنیای بدون تو بودن است!!
همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم!
ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام!
خوب تماشا کن…
دلم هم تنگ نشده!
یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم …
تو باش و دل من و همه فریادهایی که …

ارسال شده در توسط وحید مهدوی